پارسا جونم
چهارشنبه 27/1/٩٣ چند روزی که تو غذا خوردن خیلی اذیتم میکنی به زور باید بهت غذا بدم برات شعر میخونم قبول نمی کنی میزارمت روی تاب تکونت میدم نمی خوری نمی دونم غذا رو دوست نداری یا داری دندون در میاری ولی بعداز این همه کلنجار رفتن بالاخره راضی شدی بخوری البته رفتم هندوونه اوردم وتو چون هندوونه دوست داری غذا رو خوردی.... راستی یه چیز جالب چند روز پیش از تو کوچه داداشمینا رد می شدیم که یهو دیدم تو میگی دادایی دادایی...به خودم گفتم این چرا میگه دادایی یهو دیدم ازبین این همه خونه ها تو رفتی دم در خونه دادایی(همون دایی)داری در میزنی هرکاریت میکنم بیای نمیای میخوای بری تو...قربون اون هوشت....بره مامان محمد پارسا میگه مامان انانا(اناناس)/مامان...
نویسنده :
مامان بهاره
18:29